تا آخرش رو بخون(جمعه 86 مهر 20 ساعت 1:44 عصر )
نماز .........مهدی اخوان ثالث.............
باغ بود و دره - چشم انداز پر مهتاب.
ذاتها با سایه های خود هم اندازه.
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب-
چشم من - بیدار و چشم عالمی در خواب.
نه صدایی جز صدای رازهای شب-
و آب و نرمای نسیم و جیرجیرکها-
پاسداران حریم خفتگان باغ-
و صدای حیرت بیدار من (من مست بودم - مست)
خاستم از جا
سوی جو رفتم - چه می آمد
آب.
یا نه - چه می رفت - هم زان سان که حافظ گفت - عمر تو .
با گروهی شرم و بی خویشی وضو کردم .
مست بودم - مست سرنشناس - پانشناس - اما لحظه ی پاک و عزیزی بود .
برگکی کندم
از نهال گردوی نزدیک-
و نگاهم رفته تا بس دور .
شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده .
قبله - گو هر سو که خواهی باش .
* * *
با تو دارد گفت و گو شوریده ی مستی .
- مستم و دانم که هستم من -
ای همه هستی ز تو - آیا تو هم هستی ؟
» خواهر
»» نظرات دیگران ( نظر)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ